کوچه تنهایی

 

کسی دیگر نمی کوبد دراین خانه ی متروک وویران را

کسی دیگر نمی پرسد چراتنهای تنهایم؟؟!!

ومن چون شمع می سوزم ودیگرهیچ چیزازمن نمی ماند

ومن گریان ونالانم وتنهای تنهایم.....

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال ازمن غمگین نمی پرسد

ومن دریای پراشکم که طوفانی به دل دارم....

درون سینه ی پرجوش خویش اما

کسی حال من تنهانمی پرسد

ومن چون تک درخت زردپاییزم

که هردم بانسیمی میشودبرگی جداازاو

خدااااا!!!!!!!

خدا را با عظمت خودش صدا بزن و چشماتو ببند دستتو بذار روی قلبت

 اونوقت خدا رو حس می کنی که داره صدات میزنه

حالا دلت لرزید ؟

حالا باور کردی خدا توی دل خودته؟

حالا فقط کافیه با خودت یه سبد تمنا ببری...

 تا با یک سبد پر از رحمت بر گردی ...

پس پنجره را باز کن تا خدا را صدا بزنی تا بگوئی چقدر دوستش داری

اگر آن قدر کوچکی یا خسته که دستت به دستگیره پنجره نمی رسد تا بازش کنی

آهسته خدا را صدا بزن تا پنجره را باز کند تا بگوید چقدر دوستت دارد...